فرانو

به الف توهین شد

هیچ حرفی دهان نگشود.

زندگی خصوصی ب به زیر سوال رفت

هیچ حرفی در میدان نبود.

ج را به زندان بردند

حرفی نبود.

نوبت که به ی رسید

همه حرف ها تمام شده بود.

 

فرانو

نه کلاغی از من حساب می برد،

نه گنجشکی.

مزرعه پرشده است از فضله موش.

در وسط جالیز ایستاده ام،

با مغز پوشالی و دست های چوبی.

*

منتظر تلنگری،

با طنابی در گردن،

و دست هایی بسته،

روی چهار پایه ایستاده ام.

تنهایی ام به وسعت تمام ابدیت است.

*

تکیه زد بر عرش خدایی،

رسیده بود به آسمان هفتم،

مگسانی که در زیر پایش وزوز می کردند.

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگاه توست.

 

 

 

فرانو

روی دوش مردم می رفتم؛

با افتخار.

چندین نفر سخنرانی کردند؛

و گفتند از وطن و فرزندان هنرمندش.

و دفنم کردند در بهشت زهرا.

 

 

*

پرواز کردم،

اوج گرفتم،

رسیدم به بالاترین نقطه زندگی ام.

تماشاگران با دهانی باز مبهوت مانده بودند.

زنجیر جرثقیل بالا می رفت

با میوه رسیده اش.

 

 

فرانو

جوراب تا به تا پوشیده است،

نابغه ای که می خواهد انشتین نامیده شود؛

با لباس آخرین مد روز.